طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

طاهاجان,خورشید آسمون زندگی ما

خاطرات مامان و بابا - تولد آقا فرداد

سلام، سلام و باز هم سلام به آقا طاهای گلم، عزیز دل مامان و بابا، میوه‌ی زندگی ما. امروز که دارم برات این مطالبو می نویسم تو تازه وارد هفته‌ی 28 شدی و من وارد سه ماهه‌ی سوم بارداری. الان ساعت 2:30 ظهره و برق رفته. هوای داخل خونه داره گرم می شه. باباتم رفته طرفای مشهر، سایت جدید داشتن. امشب قراره بریم و آقا فرداد پسر خاله سمیرا رو ببینیم. فکر کنم حالا دیگه دو هفته ای سن داشته باشه. ماشاءالله خیلی پسر ناز و تودل بروییه. خدا حفظش کنه. بار اولیکه دیدمش زمانی بود که تازه به دنیا اومده بود. تولدشم ماجرایی داشت. اوایل خرداد بود. یه روز که من و بابا قرار بود بریم خونه‌ی باباعلی و سری بشون بزیم. گفتیم بریم سر راه ظرف خاله خدیجه رو ...
8 تير 1390

خاله نگار

سلام نازنینم! پسر خوشگلم! خوبی؟ مامانو که اذیت نمی کنی؟ من خاله نگارم. ببخشید که اینقدر دیر به دیدنت اومدم. آخه امتحان داشتم و هنوزم درگیر درسهام هستم. ولی خودت می دونی که چقدر دوستت دارم و چقدر منتظر اومدنت هستم. آخه تو اولین نوه ی خانواده ی ما هستی و ما همه برای دیدنت لحظه شماری می کنیم. آرزو می کنم که سلامت باشی و زود زود بیای پیش ما. پسر خوبی باش و مامانو انقدر نگران نکن. باشه؟ بوس یه عالمه!!! ...
8 تير 1390

عمو محمد

سلام آقا طاها. من شوهر خالتم میتونی منو عمو محمد صدا کنی. خوب شنیدم خیلی عجله داری که بیای این دنیا! ما هم همینطور بودیم وقتی اندازه تو بودیم. بیا که خیلی ها منتظرتن. واسه مامان نگینت یه پیشنهاد دارم که از دست این وبلاگهای به درد نخور راحتت کنه و ارتباطت رو با دوستدارانت بیشتر کنه اونم اینکه یه صفحه تو فیسبوک برات باز کنه به چند دلیل: 1. می تونه اونجا بعد از اینکه به دنیا اومدی خیلی راحت تر هم عکس هاتو بذاره هم فیلم هاتو هم دربارت بنویسه. 2. وقتی بقیه هم در موردت چیزی بگن همه ی دوستای دیگت هم می بینن و می تونن روی اون نظر بدن. 3. برای اینکه از احوالاتت با خبر بشیم لازم نیست هی بیایم تو این وبلاگ و هی بگردیم تو نظرات و ببینیم کی دربارت چی گفت...
8 تير 1390

خاطرات مامان و بابا- خیلی دلبری!

عزیز دلم. آقا طاهای من! میخوام از زمانی برات بگم که برای اولین بار دیدمت. البته خودتو که نه، تصویر زیباتو. دکتر به من گفته بود که برای بررسی سلامت جنین و تعیین جنسیتش هفته 18-20 وقت مناسبیه. منم اوایل اردیبهشت ماه پیش ی سونوگراف خوب و معتبر شهرمون که همه روی تشخیصش قسم می خورن وقت گرفتم. البته چون سرش خیلی شلوغ بود از 2 ماه قبل وقت گرفته بودم. تا اینکه ی روز خاله نگار زنگ زد و گفت اسم من و باباحسن تو قرعه کشی دانشگاه برای زیارت حضرت زینب(س)- دختر امام علی(ع) و خواهر امام حسن(ع) و امام حسین(ع)- در سوریه در آمده و حرکتمون هم 28فروردین 90 از تهرانه. ما هم خیلی خوشحال شدیم و با کسب اجازه از بزرگترا و توکل به خدا خودمونو برای سفر آماده کردیم. فقط...
3 تير 1390

خاطرات مامان و بابا- حرکات نویدبخش

  سلام آقا طاهای من، عزیز دل مادر. امروز دوم تیر 90 است و تو 2 روز دیگه وارد هفته 29 میشی. امروز از ساعت 11 احساس درد مبهمی در شکمم داشتم. بلند شدم و دوش آب گرم گرفتم. ولی در تمام مدت احساس می کردمم که شکمم سفت میشه. خیلی نگران شدم. به دوستم، خاله معصومه زنگ زدم گفت نگران نباش چیزی نیست منم توی بارداریم این طوری شده بودم. راه نرو، استراحت کن و مایعات زیاد بخور. منم تقریبا ربع ی هندونه بزرگو خوردم. با ی لیوان چای و مقداری آب. روی پهلوی چپم دراز کشیدم. ورجه ورجه های تو شروع شد و این حرکات به من نوید سلامتی تو رو میداد ولی می ترسیدم دچار زایمان زودتر شده باشم چون نمیدونستم انقباضات یا سفت شدنای غیر زایمانی چطور میتونه باشه. ی ساعت بعد...
3 تير 1390

بدون عنوان

سلام عزیز دلم بیا دیگه دلم برات یه ذره شده اصلا به حرف دایی و عموت گوش نکن.تو باید مثل عمه ات بشی واست یه تاپ و شورت خوشکل خریدم  حالا بازم واست چیز میز میخرم عزیزم ببینم تفنگ دوست داری یا ماشین کوکی؟ ...
3 تير 1390