خاطرات مامان و بابا - تولد آقا فرداد
سلام، سلام و باز هم سلام به آقا طاهای گلم، عزیز دل مامان و بابا، میوهی زندگی ما. امروز که دارم برات این مطالبو می نویسم تو تازه وارد هفتهی 28 شدی و من وارد سه ماههی سوم بارداری. الان ساعت 2:30 ظهره و برق رفته. هوای داخل خونه داره گرم می شه. باباتم رفته طرفای مشهر، سایت جدید داشتن. امشب قراره بریم و آقا فرداد پسر خاله سمیرا رو ببینیم. فکر کنم حالا دیگه دو هفته ای سن داشته باشه. ماشاءالله خیلی پسر ناز و تودل بروییه. خدا حفظش کنه. بار اولیکه دیدمش زمانی بود که تازه به دنیا اومده بود. تولدشم ماجرایی داشت. اوایل خرداد بود. یه روز که من و بابا قرار بود بریم خونهی باباعلی و سری بشون بزیم. گفتیم بریم سر راه ظرف خاله خدیجه رو ...